-
و سوگ ادامهی عشق است
یکشنبه 12 فروردین 1403 15:37
باز هم تولّد شکوفههاست تکدرخت باغچه غرق برف شادی است رُستنی چنین شگرف بعد از آن سجام تلخ از سر زمان زیادی است... #الهه_تاجیکزاده_آریایی #۱۹+۱ #حسینم #ثاراللهجانم قرّهالعین من آن میوهی دل یادش باد♡ پ ن: به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
-
"پاییز آخرین حرف درخت نیست"
شنبه 30 مهر 1401 07:46
تا آن هنگام که فصل آخر در کتاب زندگی انسانی نوشته نشده هر صفحه و هر تجربه ای مهیج است همه چیز گشوده است و قابل تغییر کسی که تنها به فصل های قدیمی و ورق خوردهء کتاب بیاندیشد نقطهء اوج فصل آخر زندگی را از دست می دهد . ☆#مارگوت_ بیکل☆
-
ایستگاه قدیمی
سهشنبه 11 مرداد 1401 17:11
چه در فصل خرماپزان و چه در زمهریر زنی روی سکوی این ایستگاه قدیمی نشسته ست ، دلش با قطاری که رفته ست ، رفته ست ... #الهه_تاجیکزاده_آریایی
-
"عطر نیستی"
سهشنبه 11 مرداد 1401 16:56
نه برگی ، نه حتی جوانه ، ولی عطر جان پروری داشت آن شاخه ی تر و بی نام بود آن درخت معطر #الهه_تاجیکزاده_آریایی
-
دوربرگردان
یکشنبه 1 اسفند 1400 12:16
#سهگانی : روی شاخ نارون ؛ آن چتر دیرینسال ، تاب میبندد عمو محمود ؛ □ آه... امّا قرنها تا روزگار کودکی راه است ... #الهه_تاجیکزاده_آریایی
-
انعکاس
یکشنبه 1 اسفند 1400 12:12
#سهگانی : ماه را پس میزنند امواج ، خوب میدانند و دائم در تقلّایند ؛ ماهیان ناموس دریایند ! #الهه_تاجیکزاده_آریایی
-
شمیم
یکشنبه 1 اسفند 1400 12:09
#سهگانی : از چشمه برگشتم با کوزهای پر از نبودنهات ؛ عطر تو امّا در سهجوبی* باز میپیچید ... #الهه_تاجیکزاده_آریایی
-
قرنطینه
یکشنبه 1 اسفند 1400 12:06
#سهگانی : جا مانده در یک گوشه آوایی نه چندان کوک ؛ سجّاده و محراب و مُهر و منبری متروک ؛ از مسجد تنهای سرچشمه خبر داری ... ؟ #الهه_تاجیکزاده_آریایی
-
واپسین تناسخ
یکشنبه 1 اسفند 1400 11:59
#سهگانی : از رستگارانم ؛ در آخرین وازایشِ هستی ، من حتم دارم یک درخت سیب خواهم شد . #الهه_تاجیکزاده_آریایی
-
نیستان
یکشنبه 1 اسفند 1400 11:56
#سهگانی : از عمق اندوه نئاندرتال ، تا غصهی انسان امروزی ، چندین هزاره راه ، گم کردیم ... #الهه_تاجیکزاده_آریایی
-
میراث
شنبه 30 بهمن 1400 00:26
آندم که ردّ پای ما در برفها گم شد ؛ وقتی که در خاک عدم ماندیم و پوسیدیم ؛ از ما به جز آن بوسههای گرم و پر احساس از ما به جز آن عشقها، دیگر چه خواهد ماند ؟ #الهه_تاجیکزاده_آریایی
-
فقط یادت باشد
دوشنبه 10 اسفند 1394 19:54
یک سپید و یک سه گانی قدیمی: (1) نمی گویم به ردپایت مبتلا نکن برف ها را فقط یادت باشد از هر جاده ای که عبور می کنی ختم آن آغوش من باشد... (2)
-
همپرواز
یکشنبه 9 اسفند 1394 22:26
خوشا به حال قاصدک که ریشه ها را رها کرد و همپرواز باد شد خوشا به حال پرستو که آشیانش را از یاد برد و تنها به هجرت اندیشید خوشا به حال من که خویش را پیش از تو فراموش کردم... پ ن 1: همینجوری! پ ن 2:
-
قاصدکنامه :
سهشنبه 13 بهمن 1394 19:05
(1) زیر سقف خانه مان، کوچ می کنم از این طرف به آن طرف؛ من وَ دفترم شبیه یک پرنده ی مهاجریم... (2) در خود فرو رفتند صیّادان، اما بسی دیر است؛ تالاب بی پرواز مرغان مهاجر سخت دلگیر است... (3) کوه، سرفراز. درّه، سر به زیر. کوه تا همیشه وامدار دره است... (4) لبهای تو طعم رطب دارد. ما را به مستی باز می خواند؛ هر چارفصل آنجا...
-
و گنجشک ها...
جمعه 10 مهر 1394 17:12
و گنجشک ها بر درختان بی برگ ما می نشینند تو گویی درختان پروبال در آ ور ده اند... ارادتمند.
-
قصّه ی پرپرشدن در آب
دوشنبه 15 تیر 1394 17:45
* کپی ایمیل ها با اطلاع هنرمند بزرگوار *رائین اکبرخانزاده* "سلام من خانزاده هستم یک شعر در مورد یکی از همکلاسیهای من گفتید من یک همکلاسی داشتم کلاس اول ،اون تعطیلات تابستان با خانواده رفت دبی به من گفت برات کادو میخرم اسمش علی کشکولی بود ولی شهید شد خیلی گریه کردم شما میشناسیدشون؟" سلام و عرض ادب و احترام...
-
و شعر شدم...
جمعه 1 خرداد 1394 15:14
جز خشت نبودم، آیینه ام کردی و به کهکشان* تماشایم بردی جز دانه ای نبودم در خواب خیس خاک ها مرا رویاندی و در بهت نگاه باغ گلبارانم کردی جز حرفی نبودم؛ در حنجره مانده پروازم دادی و... شعر شدم. * در نسخه ی قبلی «باغ» بود. پ ن : سپاس از دوستانی که منتشر کردند... (: ******************* درود و ارادت همیشگی